Sina Khanbabaei | پیش از تعهد به دیگران به اصول خودمان متعهد باشیم
251
post-template-default,single,single-post,postid-251,single-format-standard,ajax_fade,page_not_loaded,,vertical_menu_enabled,qode-title-hidden,qode_grid_1300,side_area_uncovered_from_content,qode-content-sidebar-responsive,qode-theme-ver-17.2,qode-theme-bridge,disabled_footer_top,disabled_footer_bottom,qode_header_in_grid,wpb-js-composer js-comp-ver-5.6,vc_responsive

پیش از تعهد به دیگران به اصول خودمان متعهد باشیم

سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱  شماره ۱۵۸۳

گفت و گو با «سینا خان بابایی» عکاس و فیلمساز اراکی

فیلم کوتاه «لبخند گایا» آخرین ساخته «سینا خان بابایی» نامزد بهترین فیلم تجربی

عادله یوسفی راد: «سینا خان بابایی« از آن دست هنرمندان اراکی است که در گوشه دنج و آرام خود به دور از هیاهو به فعالیت هنری خود می پردازد. او عکاس، فیلمساز، نقاش و نویسنده است. او یک مجموعه شعر به نام «انگشتـانم را دود می کنم » دارد و تاکنون فیلم های کوتاه تجربی و عکس هایش در جشنواره های مختلف داخلی و بین المللی مورد توجه قرار گرفته است. سینا را می توان یکی از عکاسان و فیلمسازان مستقل شهر اراک دانست از این بابت که همیشه بدون هیچ حمایتی از سوی فرد یا ارگانی به تولید اثر پرداخته و قطعـا این برایش متحمل هزینه هایی بوده است. او به عنوان یک عکاس و فیلمساز تاکنون نتوانسته از هفت خوان عضویت در صندوق هنر بگذرد و شاید این عجیب ترین اتفاق در زندگی هنری اش است. به بهانه حضور عکس او در آثار منتخب جشنواره عکس جایزه پنج و نامزد شدن در بخش بهترین فیلم تجربی درجشنواره نیوجرسی آمریکا گفت و گویی با او ترتیب داده ایم.

پوستر فیلم «لبخند گایا» نامزد بهترین فیلم تجربی جشنواره filmonfest نیوجرسی آمریکا

شما از آن هنرمندانی هستید که در حوزه تجسمی ( نقاشی، طراحی پوستر، عکاسی) و سینما فعال هستید، دستی هم بر آتش نوشتن دارید. از شروع کار و علاقمندی تان به این حوزه ها بگویید.
من در ۱۶ سالگی در دوره انجمن سینما شرکت کردم؛ عکاسی با دوربین حرفه ای را از همانجا آغاز کردم. به نقاشی و سینما همزمان علاقه داشتم؛ اما رسیدن به کنکور باعث شد فیلمسازی را ادامه ندهم. البته دلایل دیگری هم داشت. ماندن در کار فیلمسازی هزینه داشت و اینکه کاری جمعی بود. از آنجاییکه آدم جمع گرایی نیستم سینما را کنار گذاشتم و در کنار تحصیل نقاشی، عکاسی و نوشتن را ادامه دادم. در ۱۷ سالگی در هفته نامه آوای خمین کاریکاتور و نقاشی مفهومی می کشیدم که جای سپاس دارد که به من ۱۷ ساله اعتماد کردند و به نوعی اعتماد بنفس به من دادند و حس خوبی داشت.

شما تحصیلات دانشگاهــی تان در صنایع و تکنولوژی است، تناقض عجیبی است.
من لیسانس مهندسی صنایع و فوق لیسانس مدیریت تکنولوژی تحقیق و توسعه، در آن زمان دو سال در رشته گرافیک در دانشگاه شبانه سراسری قبول شدم ولی رشته ریاضی و مهندسی را ادامه دادم. اما به تکنولوژی و مباحث تکنولوژی، مانند انتقال، پذیرش، ارزیابی علاقه دارم و آن رشته را ادامه دادم و همچنان دوستش دارم و مطالعاتم قسمتی در آن است.

یادم هست سال ها پیش یک نمایشگاه گروهی در اراک برگزار کردید و بعد از آن هم چند نمایشگاه دیگر، از آنجا که آدم جمع گرایی نیستید انگیزه و ایده ارائه آثارتان از کجا آمد؟
من سال ها عکاسی می کردم و هیــچ وقت این عکس ها را جایی ارائه نداده بودم. سال ۹۳ با بازدید از نمایشگاهی مفهومی در موزه چهار فصل همراه دوستانم پیام فیروزی، سجاد سهیلی و علیرضا احمدی پناه که در زمینه نقاشی، قلمزنی و عکاسی مشغول بودند این ایده به ذهنم رسید که یک نمایشگاه مفهومی با همکاری هم در حوزه عکاسی، حجم، نقاشی، چیدمان و ویدئو آرت برگزار کنیم. بنابراین اولین نمایشگاه با عنوان «زیپ» با همکاری دوستانم برگزار شد. یک سال بعد نمایشگاه دوم با عنوان «زنگ ها برای کسی به صدا در نمی آیند»که موضوعش زنگ و زنگوله بود را با دوتا از دوستان برگزار کردیم. این نمایشگاه تلفیقی از چیدمان، عکس، حجم و نقاشی بود. سومین نمایشگاه این سه گانه اشیا «بیست بطری واره» نام داشت که انفرادی بود. نکته مهم در دو نمایشگاه آخر این بود که من از دوستان اهل موسیقی ام خواستم برای نمایشگاه با توجه به فضا، کارها و موضوع، موسیقی مفهومی بسازند. موسیقی نمایشگاه زنگوله را کیارش ترکمان با سه تار ساخت و من صداهای محیطی به آن اضافه کردم. برای نمایشگاه بطری هم میثم سهیلی مقدم آهنگسازی کرد که به دلیل نزدیک بودن نگاه و فضای ذهنمان در دو نمایشگاه بعدی نیز مرا همراهی کرد و کارهای بسیار سطح بالا وشنیدنی هستند. البته موسیقی همه فیلم هایم را نیز ایشان ساخته است. بعد از آن نمایشگاه «هیس در و دیوارهای شهر حضور دارند» با همکاری علیرضا احمدی پناه و نمایشگاه آخرم در سال ۹۶ با نام «زبآدم» بود را انفرادی برگزار کردم. در هر پنج نمایشگاه همه چیز حول یک محور سه گانه می چرخید. شی، ساختار و مفهوم. نکته دیگر این است که من تا همین نمایشگاه در هیچ جشنواره ی عکسی شرکت نکرده بودم.

چه شد که تصمیم گرفتید عکس هایتان را به جشنواره ها ارسال کنید؟
در حین برگزاری نمایشگاه متوجه شدم این عکس ها و این سبک نمایشگاه ها برای بسیاری از مخاطب ها غریب است. بعد از هر نمایشگاه خستگی در وجــودم می ماند که آیا این کار که انجام می دهم درست است یا نه؟ البته از دید خودم درست بود و نمونه های مشابه در هنر مدرن و پست مدرن دنیا در این فضاها بسیار داشتیم؛ اما یک جایی احساس کردم باید کارها را از شهر اراک خارج کنم و در تهران نمایش بدهم. چندین جا صحبت کردیم قبول نکردند معرف می خواستند یا گالری های خیلی معتبری نبودند. این یک ناامیدی بود. بنابراین تصمیم گرفتم که عکس های مفهومی ام را به جشنواره های بین المللی بفرستم و نتیجه برایم شوکه کننده بود. یکی از عکس هایم جزو منتخبین هشتمین جشنواره خیام بود و نشان افتخار به آن تعلق گرفت و در کتاب سال خیام چاپ شد. همان عکس در تاجیکستان روبان فیاپ (فدراسیون جهانی هنر عکاسی) را گرفت. عکس های دیگرم هم در جشنواره های بین المللی متفاوت چون بلژیک، لهستان، قزاقستان و تاجیکستان پذیرفته و نشان افتخار گرفتند و برایم جالب بود عکس هایی که در اراک خلق شده و به هر دلیلی مخاطب زیادی نداشته حالا دارد در سطح بین المللی به این شکل مورد توجه قرار می گیرد تا اینکه رسید به نمایشگاه عکس جایزه پنج که به یاد کیارستمی برگزار شد و عکس من از میان یک هزار و نهصد عکس ارسالی در میان ۱۰۰ عکس منتخب قرار گرفت البته برنده نشد ؛ ولی همین برای من تجربه بسیار خوبی بود. عکس های منتخب قرار است در سفارت ژاپن و کشورهای آلمان و ژاپن به نمایش دربیاید. برای من این جشنواره مهم بود زیرا جزو معدود جشنواره های بین المللی ایران است که هیات داوری خوب دارد و به یاد کسی که برایم ارزشمند است برگزار می شود. در حال حاضر هم دو عکس از من در یکی از گالری لوزن آرت که جزو گالری های سطح بالا است جزو منتخبین بوده و در سایت های معتبر عکاسی مثــل ۱۰۰ ASA و ۳۵ awarrds جزو منتخبین و پنج درصد نهایی بهترین عکس ها بودم. برای من عکاسی یک هنر فردی و با توجه به روحیه ام بسیار راحت تر است.

چند سالی است کـه مشغول به ســاخت فیلم های کوتاه تجربی هستید. درباره شروع فیلمسازی هم برایمان بگویید.
سال ۹۳ در کافه ای در پارک وی تهران نشسته بودم. آن زمان یک گوشی آیفون داشتم (چرا اشاره می کنم چون آن زمان هجمه نسبت به موبایل و اسمارت فون بسیار بود. من ولی دید منفی به تکنولوژی ندارم و به مزایایی که می شود با آن خلق کرد خیلی توجه دارم.) آنجا تصمیم گرفتم یک سری تصاویر از دری که باز و بسته می شد و آدمی که آن سوی در مشغول کاری بود بگیرم. نزدیک به ۱۵ دقیقه تصویر گرفتم. این ماجرا همزمان با دوران بیماری عباس کیارستمی بود. من تصمیم گرفتم با توجه به فضای کارهای کیارستمی و فضای تصاویری که داشتم یک فیلم کوتاه بسازم و جذابیت دیگر آن برای من ساخت یک فیلم با موبایل بود و ثابت کنم با موبایل هم می شود هنر خلق کرد. از آن تصاویر یک فیلم سه دقیقه ای و بعد یک نسخه ۱۰۰ ثانیه ای درآمد که هردو را به عباس کیارستمی تقدیم کرده بودم. فیلم را به جشنواره ونژوی چین که کیارستمی قرار بود دبیر داورانش باشد فرستادم؛ اما او تا قبل برگزاری جشنواره فوت کرد و آرزو داشتم که این فیلم را ببیند. فیلم در آن جشنواره پذیرفته شد و این اتفاق مهمی برای من بود. همین فیلم با نام «دو قورت و نیم» در جشنواره ساوه هم انتخاب شد ولی با نام « یک دوربین مخفی ضداجتماعی» در جشنواره فیلم های موبایلی بلاروس سوم شد.

چه شد که مسیر فیلمسازی را کنار عکاسی تا امروز ادامه دادید.
اولین فیلم من، انرژی بی نظیری به من داد. دو فیلم بعدی من در فضای تجربی بود که در جشنواره آمریکایی «Rebel Minded» پذیرفته و جزو نامزدها بود. از آنجاییکه آن جشنواره، جشنواره معتبری بود بدون تاثیر و دخالت من فیلم در سایت imdb که دیتابیس سینمای جهان است با نام من ثبت شد و این انرژی مضاعف تری شد برای من که داشتم سینما را مزه مزه می کردم. فیلم سوم «برخاستن کرونوس» فیلم شخصی تری بود و بدون عوامل خاص با یک هنرپیشه ساخته شد و تمام کارهای آن از جمله نویسندگی، کارگردانی، تدوین و فیلمبرداری با خودم بود. موسیقی فیلم را میثم سهیلی مقدم ساخت. این فیلم هم در جشنواره لیفت آف انگلستان تا مرحله نهایی رفت و از لحاظ رای مردمی سوم شد.
فیلم چهارم من «تیتراژ خالی» یک فیلم صدثانیه ای بود که در جشنواره ۱۲۰ ساوه جایزه اصلی را گرفت و بعد در جشنواره سفالوی ایتالیا هم جزو فینالیست ها بود. فیلم پنجم مـن یک انیمیشن استــاپ موشن بود که اولین تجربه من در ایــن خصوص بـود و از داستــان«نگاه خیره حلزون» که ده سال پیش نوشته بودم برداشت شد که در جشنواره بین المللی ترمه آلمان که مختص ایرانیان است انتخاب و نمایش داده شد. فیلم آخرم «لبخند گایا» بود. این فیلم صد ثانیه ای در جشنواره filmonfest نیوجرسی آمریکا نامزد بهترین فیلم تجربی شده است. این جشنواره یکی از جشنواره های معتبر فیلم های بسیار کوتاه است. همچنین جز برگزیدگان جشنواره سلفی بیست ایران بود.

ما دوران سخت پاندمی کرونا را گذراندیم که بر زندگی همه ما خواه ناخواه تاثیر داشت. شما این دوران را چگونه گذراندید و فعالیت هنری شما چقدر متاثر از این شرایط شد؟
در دوران کرونا همه چیز از لحاظ اجتماعی افت کرد، دوران سختی بود. تعدادی عزیزانشان را نیز از دست دادند. اما باید جنبه مثبت و منفی را کنار هم دید. برای بعضی ها همین فرصت مطالعه و تماشای فیلم بیشتر بود. من در کرونا خیلی اذیت نشدم زیرا شرایط به سبک زندگی ام نزدیک بود. ولی از آنجاییکه ساخت فیلم یک اتفاق جمعی است، در این دوران فیلمسازی خب بالطبع خیلی سخت بود؛ ولی با همه دردسرها و نگرانی ها فیلم « لبخندگایا» با حضور دوستانم سروش طلایی، میثم سهیلی مقدم، فرزانه شاملو و ‌برادرم سعید خان بابایی ساخته شد. ولی برای عکاسی ماجرا برعکس بود. زیرا عکس یک کارفردی بود و در نهایت در عکس های مفهومی نیاز به یک مدل یا شی داشتم و عکس های مینیمالم هم که اغلب در طبیعت و یا قسمتی از خانه گرفته شده اند. کرونا به من فرصتی داد تا به ایده های جمع و جورتری فکر کنم که شاید به همان سینمای مستقل منحصر بشود.

شما را بــا توجه بـه شکل فعالیت و آثار هنری تان می توان یک هنرمند مستقل دانست. تعریف شما از هنرمند مستقل چیست؟
هنرمند مستقل یا عنوانی که من همیشه کنار اسم خودم می آورم. یک عنوانی است که یک سری معنی و مفاهیم اطرافش دارد که بعضی هایش با سایر هنرمندها مشترک است و یک جاهایی هم خیلی زاویه دارد. این یک بحث طولانی از گذشته است. هنرمند مستقل در حیطه تعاریف هنر برای هنر یا هنر متعهد قرار نمی گیرد. هنر برای هنر بیشتر در تعریف هنر کلاسیک و گذشته است و به ارزشمندی خود هنر و تکیه بر توانایی فنون و مهارت در خلق اثر اشاره دارد. هنر متعهد در قرن بیستم رواج پیدا کرد و تاکید داشت هنرمنـد بــاید آیینه جامعه‌ اش باشد و نسبت به جامعه تعهد داشته باشد. این عنوان متعهد را هم ژان پل سارتر داد. که به نظر هنر را از هنر دور کرد و تبدیل کرد به شعار.
اگر بخواهم تعریف خودم را بدهم هنرمند مستقل متعهد به خودش است. این متعهد بودن به خود، به خود هنرمند و هنر خیلی فردگرایانه است. پیش از هر تعهدی به دیگران باید به اصول فکری و اخلاقی خودمان متعهد باشیم. هنرمند مستقل نگاه نمی کند ببیند مـذاق جامعه‌ اش چیست. البته این به معنای ساز مخالف با جامعه زدن هم نیست.؛ ولی هنرمند مستقل به آن چیزی که سلیقه و پسند غالب جامعه است و عمق ندارد اهمیت نمی دهد و معمولا کار و اثر دیگری در راستای دیگری خلق می کند و خودش هم می داند که مخاطب کمی خواهد داشت. ویژگی دیگر هنر و هنرمند مستقل حساس بودن در خلق اثر است که این با احساسی بودن متفاوت است. کرونا مثال خوبی است همه درگیر آن بودند از یک اینفلوئنسر ساده در اینستاگرام تا مهمانی های خانوادگی، هنرمندها، رادیو و‌تلویزیون، هنرمند مستقل هم به تبع نمی توانست از آن گریزی داشته باشد؛ اما به آن واقعه از زاویه ای نگاه می کند که کمتر کسی به آن نگاه کرده است. در واقع اسیر اتفاقات جمعی، ذائقه جامعه و خوشایند مخاطب نمی شود و کار خودش را می کند و در نهایت دریچه دیگری به آن مــوضوع باز می کند. در دنیای امروز مخاطب اهمیت بسیاری دارد از آنجاییکه هنرمند مستقل به دلیل عدم همراهی با جریان های مذاقی و موج های جامعه اغلب حامی (مالی و معنوی) و مخاطب کمی دارد بنابراین از لحاظ اقتصادی نیز محدودیت هایی خواهد داشت. هنرمند مستقل از همه جا رانده و مانده است و قطعا هنر مستقل آدمی می خواهد که به راحتی ناامید نشود البته این شکل از هنر بالاخره در کشور ما هم راه خودش را باز کرده و مخاطب خودش را پیدا کرده است هرچند باید بپذیرد در دنیای مبتنی بر فالوئر خیلی جایی در میان اکثریت ندارد. در ایران هنرمند مستقل از لحاظ اقتصادی بسیار ضعیف است خیلی هم حمایت نمی شود یا برای حمایت شدن هم باید وارد انجمن های مختلف بشود. من چند سال است که کار هنری می کنم اما یک بیمه ساده ندارم و وقتی برای آن مراجعه کردم برای رزومه فیلمسازی ام گفتند فیلم بلند برایشان حائز ارزش است. درباره عکاسی هنری هم شانسی در برابر عکاسی مطبوعات ندارد و جوایز فیاپ هم به دلیل پروسه مشکل در استعلام ارزشی ندارد.

به عنوان فردی که فیلمسازی و عکاسی را از انجمن سینمای جوان آغاز کرده است، چقدر معتقدید که این نهاد می تواند به تربیت فیلمساز موفق و حتی مستقل کمک کند، اصلا چنین ظرفیتی دارد.
من درباره انجمن سینمــای جــوان اراک صحبت می کنم. شهرهای دیگر را نمی دانم. معتقدم انجمن ها آنچنان هم مستقل نیستند. با همه احترام و‌ تلاشی که انجمن سینمای جوان یا انجمن های متفاوت دیگر در این شهر می کنند به نظرم تولیدات و‌ بازخوردهای زیادی نداشته اند. یک دلیل عمده اش این است که خیلی موضوعات کلیشه ای است و به نگاه های نو کمتر اهمیت داده می شود. وقتی به تولیدات هرسال انجمن نگاه می کنی می بینی اتفاق خاصی نیفتاده است.هر سال جشنواره های کوچک برگزار می شود با یک موضوع تکراری. در نهایت یک اثر در یک یا دو جشنواره داخلی حضور دارد. البته معدود مثال هایی وجود دارد از حضور بچه های انجمن در جشنواره هــای متفــاوت بین المللی. مشکل کنونی انجمن سینمای جوان اراک این است که اسیر کلیشه شده و از آدم های موفق و پا گرفته از خودش کمتر استفاده می کند.

به نظر شما در خلق یک اثر شخصیت هنرمند داشتن و استعداد مهم تر است یا آموزش؟
به نظرم این ها لازم و‌ ملزوم هم هستند. گاهی اوقات ما علاقه استعداد یا خلاقیت ذاتی ای داریم که می تواند آموزش را بهتر جهت دهد و به آن قوت ببخشد. یا مثلا هیچ کدام این ها را نداریم ولی با دیدن و شنیدن و آموزش خلاقیت های پنهانی پیدا می شوند. نمی توان گفت کدام ارجحیت دارد به هرحال شرایط برای هرکسی فرق دارد. ولی هر دو یا وجود دارند یا به وجود می آیند و لازم هستند. چیزی که امروز هست این است که باید آموزش را جدی گرفت به خصوص که امروز هنرها یک پیچیدگی دیگری بهشان اضافه شده و قسمت زیادی از هنر فن و تکنیک است. معتقدم امروز بدون یادگیری یک فن نمی توان تولید هنر کرد و باز هم من متعقدم در این شهر خیلی نسبت به آموزش بی انصافی می شود.

در کشور ما یک دو قطبی تهرانی، شهرستانی به ویژه در میان اهالی هنر مطرح است. چقدر به آن اعتقاد دارید.
خیلی موافق این دو‌قطبی نیستم. درگذشته مطمئنا این موضوع خیلی شدیدتر هم بوده است. معتقدم امروز گفت و گوهای و اتفاقات مجازی به واسطه اینترنت باعث شده فاصله ها کمتر شوند. ممکن است در تهران اتفاقات بیشتری بیفتد؛ ولی باز هم این سویه مثبت تکنولوژی باعت شده من از یک شهرستان بتوانم در خیلی جشنواره های بین المللی در کشورهای دیگر شرکت کنم و همپای هنرمندان تهرانی باشم کما اینکه خیلی از عکاسان تاپ ایران لزوما تهران نیستند. تنها ویژگی تهران این است که مراکز هنری بیشتری دارد. شاید باید روی این هم کار کرد مثلا کسانی که از یک شهرستان رفتند بتوانند یک محیطی را درست کنند که یک هنرمند شهرستانی بتواند در تهران آثارش را در مراکز هنری معتبر ارائه دهد.

آیا تا کنون به مهاجرت از اراک فکر کرده اید؟
من این شهر را دوست دارم و دلم می خواهد اگر قرار است برای من اتفاقی در هنر بیفتد با اینجا شریک بشوم و بگویند یک عکاس اراکی یک فیلمساز اراکی. همانطور که قبلا گفتم بسیاری از آثارم اولین بار در این شهر نمایش داده شدند به هرحال بخاطر نوع سلیقه و بخاطر اینکه تبلیغ درستی راجع بهش نبوده، دیده نشده. گرچه نمی توانم منصف نباشم از نمایشگاه اخر من در شبکه اراک گزارشی تهیه شد ولی دیر این اتفاق افتاد.
چیزی که ناراحتم می کند این است خیلی از هنرمندهای این شهر که در اراک پا گرفتند به تهران رفتند و حالا نه تنها اشاره ای به اراک ندارند حتی از ریشه هایشان هم فرار کردند رفتند؛ ولی هنرمندان شهرهایی چون شیراز، اصفهان و مشهد یا بندر عباس دائما حواسشان به شهرشان است و به ریشه هایشان برمی گردند و هیچ وقت خودشان را از شهرشان جدا نمی کنند. این آزاردهنده است. من نخواستم این طور باشم چون این شهر را دوست دارم و در آن ریشه دارم.

می توان آیا این بحث اهمیت ندادن به شهر خود بعد از مهاجرت را ریشه یابی کرد؟
خیلی از هنرمندان مستقل که وقتی در شهر خودشان هستند از سوی سازمان ها، ارگان ها و انجمن ها این شهر مورد حمایت و استفاده قرا نمی گیرند و فرصتی به آن ها داده نمی شود. زمینه به آن ها داده نمی شود تا آموزشگاه بزنند یا آثارشان را راحت تر نمایش دهند. یک قسمتش هم می تواند دست رسانه باشد تا آن ها را معرفی کنند، خیلی از هنرمندانی که مستقل هستند کمتر شنیده و دیده شدند، در حالیکه شاید آثارشان خیلی بیشتر بازخوردهای داخلی و‌ حتی بین المللی داشته است. آن ها لزوما کمک مالی نمی خواهند هر چند این موضوع این روزها خیلی مهم است. این افراد خیلی هایشان در این شهر نادیده گرفته شدند. یک بخش هم مساله اخلاقی است ما خیلی هنرمندان را داشتیم که از اینجا شکل گرفتند و ‌معروف شدند ولی خیلی منصف نبودند حتی بعضی ها آنقدر معروفند که وقتی ازشان می پرسند شما اراکی هستید کتمان هم می کنند و این نهایت بی انصافی است.

در مورد رسانه ما همیشه تلاش کردیم این ارتباط را با هنرمندان مهاجر و حتی برخی هنرمندانی که در اراک هستند و بهرحال وجه هنری در سطح کشور دارند بگیریم؛ ولی آن ها گویا یک رسانه محلی را در سطح خود نمی بینند.
نمی توانم به انتخاب های شخصی و اخلاقی آدم ها ایراد بگیرم ولی خب تقصیر اراک نیست که ما بخواهیم خودمان را از رسانه هایش دریغ کنیم. این موضوع نه تنها کمکی نمی کند بلکه یک ضربه هم به این شهر و آگاهی ای که بتواند به این شهر داده شود، می زند. بعد با دوری از این اتفاقات می رویم مدعیانه می گوییم اراک خیلی ضعیف است یا در اراک هیچ اتفاقی نمی افتد. باید پرسید ما برای اراک چه کردیم. ما که توانستیم دستمان را به یک جایی بگیریم، گذاشتیم رفتیم .حالا بدتر اینکه بگوییم که من دیگر با رسانه های این شهر مصــاحبه نمی کنم و آن ها در حد من نیستند. این یک بحث اخلاقی است و من نمی خواهم در این باره قضاوت کنم ولی این رفتار منصفانه نیست.

No Comments

Post A Comment